فقرا نباید وارد سیاست شوند
فقرا نباید وارد سیاست شوند
نیشابور فردا- بحث تازه‌ای که دکتر محمود سریع‌القلم، استاد دانشگاه شهید بهشتی، درباره نقش طبقات اجتماعی در سیاست و اقتصاد مطرح کرده، بار دیگر توجه جامعه را به جایگاه «طبقه‌ متوسط» جلب کرد.

سعید صفارائی- سردبیر
بحث تازه‌ای که دکتر محمود سریع‌القلم، استاد دانشگاه شهید بهشتی، درباره نقش طبقات اجتماعی در سیاست و اقتصاد مطرح کرده، بار دیگر توجه جامعه را به جایگاه «طبقه‌ متوسط» جلب کرده است؛ طبقه‌ای که در طول تاریخ اجتماعی ایران، بار اصلی پیشرفت، مدرن‌سازی و توسعه را بر دوش کشیده اما بسیار نادیده گرفته شده و تضعیف شده است. سخنان دکتر سریع‌القلم یک هشدار تحلیلی درباره ساختار مدیریتی و توانایی‌های لازم برای اداره کشور در جهان پیچیده امروز است.
او به صراحت می‌گوید: ریشه بسیاری از مشکلات ما مربوط به طبقه‌ای است که الان بر کشور حاکم است، این قشر دنیا و اقتصاد را نمی‌شناسد و نمی‌داند چگونه باید گره‌هایش را با دیگران حل کند؛ فقرا نباید در سیاست و اقتصاد وارد شوند.
این سخن جدا از حساسیت و واکنش‌های ضد ونقیضی که برانگیخته است یک پیام بنیادی دارد: مدیریت امروز، بیش از هر زمان دیگر، نیازمند دانش، تجربه، شناخت ساختارهای جهانی و توانایی تحلیل پیچیدگی‌هاست.
او در ادامه توضیح می‌دهد: کسی می‌تواند وارد سیاست و اقتصاد شود که حداقل از طبقه متوسط باشد. اقتصاد و سیاست دیتا نیست، تبحر و عقلانیت مغزی است و هرکسی نمی‌تواند فروغی و مرکل شود.
این بخش از سخنان او بر مهارتی تأکید می‌کند که برای اداره یک کشور ضروری است؛ مهارتی فراتر از علاقه، انگیزه یا حتی نیت خیر.
جهان امروز شبکه‌ای از تصمیمات به‌هم‌پیوسته است و سیاست‌گذاری بدون شناخت عمیق از اقتصاد جهانی، روابط بین‌الملل و سازوکارهای تعامل، نه‌تنها به پیشرفت منجر نمی‌شود، بلکه گاه بحران‌های تازه‌ای تولید می‌کند.
باید توجه داشت در جامعه طبقات فقیر و متوسط و ثروتمند تنها بر اساس سطح ثروت و درآمد تعریف نمی‌شود، بلکه بر پایه فرهنگ، آموزش، برخورداری از تحصیلات عالی، خانواده سرشناس، آداب و منش دیپلماتیک، ارتباط با افراد متنفذ و صاحب نظر و توانایی تعامل با ساختارهای پیچیده قدرت شکل می‌گیرد.
به همین خاطر دکتر سریع‌القلم سخن به گزاف نگفته که:
هرکسی را نباید اجازه داد وزیر امور خارجه یا وزیر اقتصاد یا نماینده مجلس شود، این طبقه متوسط است که آینده این کشور را می‌سازد.
این گزاره اگرچه ممکن است در نگاه اول نوعی محدودیت یا مرزبندی تلقی شود، اما می‌توان آن را دعوتی به بازنگری در معیارهای انتخاب مدیران دانست؛ معیاری مبتنی بر شایستگی و نه صرفاً حضور نمادین از طبقات مختلف.
در تحلیل اجتماعی، طبقه متوسط نه‌تنها یک طبقه اقتصادی، بلکه «پل ارتباطی» میان طبقه فقیر و طبقه اشراف است. بدون وجود این طبقه، جامعه به دو قطب متقابل تقسیم می‌شود؛ قطبی که خواسته‌ها و مشکلات روزمره مردم را نمایندگی می‌کند و قطبی که حامل فرهنگ، تخصص، مهارت‌های مدیریتی و ارزش‌های پایدار است. طبقه متوسط، به دلیل همین جایگاه دوگانه، تسهیل‌کننده گردش قدرت و تعادل اجتماعی است.
در بسیاری از جوامع توسعه‌یافته، طبقه اشراف تنها شامل ثروتمندان نیست، بلکه گروه‌هایی با تحصیلات عالی، آداب اجتماعی، سابقه حرفه‌ای، روابط سازمان‌یافته و اخلاق عمومی نیز جزو آن به‌حساب می‌آیند.
در این دسته‌بندی منظور از فقر؛ «فقر فرهنگی و مدیریتی» است، نه صرفاً فقر اقتصادی. کسی که فاقد تجربه اداره سازمان، شناخت روابط قدرت، توانایی دیپلماسی، یا سواد تحلیلی است، حتی اگر ثروتمند باشد، نمی‌تواند کشور را مدیریت کند.
او هشدار می‌دهد که برخی مدیران «در دوره‌ای هستند که به دنبال جبران محرومیت‌های گذشته خودشان هستند»، و این موضوع باعث می‌شود نتوانند در جایگاهی قرار گیرند که «شوکت ایران را برقرار کند.»
در واقع آنچه دکتر سریع‌القلم می‌گوید ضرورتی است که بیشتر جوامع توسعه‌یافته سال‌هاست بر آن تأکید می‌کنند: اداره کشور باید بر مبنای شایسته‌سالاری باشد، نه بر اساس تجربه فقر، محرومیت یا انگیزه فردی برای جبران گذشته.
موضوع این نیست که فقرا توانمند نیستند؛ موضوع این است که مدیریت کلان نیازمند آموزش طولانی، تجربه حرفه‌ای، مهارت‌های ارتباطی و شبکه‌ای و شناخت دقیق از سازوکار قدرت است؛ چیزهایی که بیش از هر طبقه‌ای در طبقه متوسط و طبقه اشراف فرهنگی یافت می‌شود.
اگر جامعه‌ای طبقه متوسط قدرتمندی داشته باشد، این طبقه هم از جهت فرهنگی به فقرا نزدیک است و نیازهای آنان را می‌فهمد و هم از نظر دانش و آداب اجتماعی قادر به گفت‌وگو با نخبگان، دانشگاهیان و مدیران سطوح بالا است.
به همین دلیل است که طبقه متوسط «موتور محرک» جامعه تلقی می‌شود؛ زیرا می‌تواند هم مطالبات را منتقل کند، هم پیشرفت را طراحی و مدیریت کند.
سخنان دکتر سریع‌القلم، هرچند حساسیت‌برانگیز است، اما زنگ خطری مهم برای ساختار اجتماعی و مدیریتی کشور به شمار می‌آید. او تأکید می‌کند که اداره کشور در جهان پیچیده امروز نیازمند مهارت‌هایی است که بیشتر در طبقه متوسط و طبقات فرهیخته جامعه یافت می‌شود؛ طبقه‌ای که نقش حلقه واسط، پل ارتباطی و موتور پیش‌برنده توسعه را دارد.
بازخوانی این سخنان از زاویه اجتماعی یک دعوت است:
دعوت به تقویت طبقه متوسط، ارتقای فرهنگ عمومی، ایجاد مسیرهای شایسته‌سالارانه و جلوگیری از تصمیم‌گیری‌های کلان توسط افرادی که به‌جای مدیریت آینده، درگیر جبران محرومیت‌های گذشته‌ خود هستند.